نقد و بررسی فیلم The Wild Pear Tree
رسانه کلیک – فیلم The Wild Pear Tree، اثر جدیدی از نوری بیلگه جیلان، کارگردان خلاقی است که حالا میخواهد جلوهی دیگری از هنر سینمایی خود را به رخ بکشد. با کلیک و بررسی این فیلم سینمایی در ادامه همراه باشید.
فیلم The Wild Pear Tree ادامهی سبک بصری و سینماتوگرافی نوری بیلگه جیلان بعد از دو فیلم Winter Sleep و Once Upon a Time in Anatolia است که با همان تصاویر شاعرانه و اکستریم لانگ شاتهایی که شبیه تابلوهای نقاشی هستند و کمپوزیسیونهای آبستره در کنار سبک دیالوگ نویسی رمان گونه، عملا سه گانهی خودش را تکمیل کرده است. به جرات میتوانم بگویم که جیلان به چنان درجهای از استادی در فیلمسازی و پیدا کردن لحن و زبان شخصی منحصر به فرد خودش رسیده است که میتوان بگوییم در هنر به پلهی آخر رسیده و فیلمهایش صرفا از ساخت یک اثر هنری توسط وی، تبدیل شده است به آفرینش اثر هنری. رد پای جیلان را میتوان در تک تک نماها و دیالوگهای آثارش، شناسایی کرد. جیلان در تمام فیلمهایی که تا به امروز ساخته، دغدغههای پیچیدهی ذهنش را ساده بیان میکند و به قول بزرگان《این اصلا ساده نیست که ساده باشیم.》
نماینده سه نسل از این خاندان حتی نمیتوانند یک کار راحت را به سرانجام برساننددرخت گلابی وحشی داستان جوان بلند پروازی به اسم سینان (دوگو دمیرکل) است که پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه به روستای کوچکی که در آن زندگی میکرده، باز میگردد و در همان لحظهی ورودش متوجه میشود که پدرش، ادریس (مورات جمجیر) همچنان دست از قمار کردن بر نداشته و به طلا فروش روستا، بدهی دارد. سینان با آرزوهای بزرگی به روستا بازگشته و در اولین قدم میخواهد کتاب خاطرات شخصیاش را چاپ کند و پس از پیدا کردن شغل، آنجا را به مقصد شهری بزرگتر با آیندهای روشنتر، ترک کند.
نوع روایت در این فیلم به مانند فیلمهای خواب زمستانی و روزی روزگاری در آناتولی است. ریتم روایت داستان، آرام و شمرده پیش میرود و فیلمنامه فاقد نقطه گذاریهای کلاسیک و نقطه عطفهای مرسوم است. روابط شخصیتها و تقابلشان با یکدیگر، سر فرصت و با حوصله گفته میشود. درخت گلابی وحشی، ملایم در مسیرش، حرکت میکند و نکات و ویژگیهای مدنظرش را در ابتدا میکارد تا در فصلهای نهایی، آنها را درو کند.
فیلم را با رنگ بندیهای سبز و زرد به یاد میآوریمهمان دقایق ابتدایی متوجه میشویم که سینان نمیخواهد مثل پدر و پدر بزرگش باشد و از هر چه که آنها هستند فرار میکند تا ۱۸۰ درجه، آیندهی متفاوتی برای خودش بسازد. نسل قبل و اهالی قدیمی روستا را قبول ندارد و تفکرات و روش زندگی آنها را از کار افتاده میداند اما سوالی که فیلم مطرح میکند این است که سینان چه تلاشی میکند تا مثل پدرانش نباشد. سینان دائما سرگردان است، مثل شبح از این سو به آن سو سرک میکشد و به زمین و زمان گیر میدهد، به قول معروف، دو قورت و نیمش همیشه باقیست. سینان اهل عمل نیست و فقط مایل است که برای ضعفهایش، دلیل بتراشد.
سینان در کل فیلم یک شکست خوردهی کامل است و از همه "نه" میشنود.
سینان در کل فیلم یک شکست خوردهی کامل است و از همه "نه" میشنود. در اولین ملاقات به دیدن شهردار میرود و از او میخواهد که از بودجهی شهرداری به او وام بدهند تا کتاب شخصیاش را چاپ کند و در نهایت با جواب منفی روبهرو میشود. در ادامه یکی از نویسندههای محبوبش را در کتاب فروشی میبیند و مثل طلب کارها با او حرف میزند و دوست دارد عقاید شخصیاش را به خورد نویسنده بدهد، سینان اندازهی دهانش را ندارد و تا اوج حرص دادن نویسنده پیش میرود، فکر میکند که با تحقیر نویسنده و کوچک کردنش، خودش بزرگ میشود و آنقد پر رو است که بعد از اتمام بحثهایش از او میخواهد که کتابش را بخواند و نظرش را بگوید که برای بار دوم با جواب نه مواجه میشود. در دیدار سوم به دیدن یک سرمایه گذار شرکتهای ساختمانی میرود تا شاید او برای چاپ کتاب، کمکش کند. سینان با او هم بحثهای بی اساس میکند و سرمایه گذار را از خود میرنجاند و در نهایت یک پاسخ منفی دیگر. فقط به این شکستها بسنده نکنیم، در جریان فیلم از عشق قدیمی سینان یعنی خدیجه (هازار ارگوچلو) گفته میشود، کسی که سینان را در دوران دبیرستان پس زده است و قصد دارد تا چند وقت دیگر با فرد پولداری ازدواج کند. خدیجه یک بار در طول فیلم، لب سینان را زخم میکند و همان لب، کمی بعدتر توسط رقیب عشقیاش در درگیری پاره میشود و به همهی این ناکامیها، رابطهی حرماناش با پدر، مادر و خواهرش را نیز اضافه کنید.
سینان راه خوشبختی و سعادت را گم کرده و بالاتر از همهی اینها، انگار خودش را گم کرده و نمیداند که چه چیزی از دنیا میخواهد و هدفش کجاست، او هیچ کجا و در بین هیچ جمعی، آرامش ندارد.
چاه کن جایش همیشه در ته چاه استاما بپردازیم به اصلیترین و بارزترین رابطهی فیلم یعنی رابطهی سینان با پدرش، ادریس. سینان با قاطعیت فکر میکند که از پدرش برتر است، او را یک قمار باز ناکام میداند که هیچ ندارد ولی در خط پایان میبینیم که انگار ادریس، دقیقا آیندهی سینان بوده است. ادریس روی اسبها شرط میبندد و سینان روی کتابش شرط بسته است. تمام پس اندازش را در راه چاپ کتابش، قمار میکند و هیچکس حتی عزیزترین آدمهای اطرافش مثل مادر و خواهرش، حاضر نیستند آن کتاب لعنتی را بخوانند و تمام کتابهایش زیر باران خیس میخورند و از بین میروند. به خودش میآید و متوجه میشود تنها کسی که کتاب را کامل و مو به مو خوانده، همان پدرش بوده است.
سکانسی در اوایل فیلم وجود دارد که شاه کلید کلی فیلم است و در آن، پدربزرگ، پدر و پسر مشغول کشیدن طنابی هستند تا سنگی را از ته چاه دربیاورند ولی موفق نمیشوند و سنگ دوباره به ته چاه، سقوط میکند. تمام این سکانس کلیدی، نمادی از این است که نمایندهی سه نسل مختلف از این خانواده حتی نمیتوانند یک کار ساده را با موفقیت انجام بدهند و سرنوشت تمامی آنها انگار با شکست، گره خورده است.
پایان قصه بن بست است و رنج و عذابی که سینان در آن قرار دارد، پایان ایده آلی ندارد و انگار سینان جز روش زندگی پدرانش، جور دیگری بلد نیست که زندگی کند.
سینان به سربازی میرود و دو سال بعد باز میگردد، انگار از آتش درونش کاسته شده و به دیدن پدر میرود که حالا کنج عزلت گزیده است. پدر میگوید چاه قدیمی را جهت یافتن آب، کنده است ولی به آب نرسیده است، سینان در یک تصویر ایماژ گونه، خود را در آن چاه که نمادی از سرنوشت خانوادگیشان است، دار میزند و در پایانی بی انگیزه نسبت به آیندهای روشن، شروع به کندن چاهی میکند که میداند از آن، آبی جاری نخواهد شد. یا به تعبیری "چاه کن جایش همیشه در ته چاه است."
پایان قصه بن بست است و رنج و عذابی که سینان در آن قرار دارد، پایان ایده آلی ندارد و انگار سینان جز روش زندگی پدرانش، جور دیگری بلد نیست که زندگی کند. فیلمساز، مسیری دایره وار برای سینان، طراحی کرده است؛ پس از آن همه دوندگی بی خود به نقطهای رسیده که در اول فیلم، در آنجا قرار داشت.
شخصیت اصلی فیلم فکر میکند که با تحقیر دیگران، خودش بزرگ میشود!درخت گلابی وحشی با رنگهای سبز و زرد تیره در ذهنمان باقی میماند. دو رنگی که در روانشناسی رنگها، نمادی از عدم موفقیت هستند. از یاد نبریم که رنگ زرد تیره، نمادی از ترسویی و بزدلیست و در بسیاری از باورها، رنگ زرد نشانهی بی ثباتی و پوسیدگی (دقیقا مثل شخصیت سینان) است و رنگ سبز تیره هم نمادی از جاه طلبی، طمع و حسادت است.