از مرگ تا قهرمانی: سرگذشت یک فضانورد
یکی از هولناک ترین و رازآلودترین مرگ ها در فضا، مربوط به فضانورد اتحاد جماهیر شوروی، ولادیمیر کماروف است، که دوست نزدیک یوری گاگارین بود. عده ای از مورخها می گویند: "کماروف با سفینه ای به فضا فرستاده شد که مقامات می دانستند هیچگاه باز نخواهد گشت."
به گزارش کلیک، ماه گذشته، رابرت کرالویچ (Robert Krulwich)، گزارشگر NPR، گزارشی از یک تئوری ارائه داد. این تئوری درباره نحوه برنامه ریزی برای نابودی کماروف بود:
فضانوردی در فضا است، به دور کره میچرخد و او را قانع کرده اند که هیچگاه به زمین باز نخواهد گشت. او به وسیله تلفن، با الکسی کسیجین (Alexeo Kosygin) صحبت می کند (که در آن هنگام مقام عالی رتبه اتحاد جماهیر شوروی بود)، کسیجین میگریست، زیرا می دانست که آن فضانورد خواهد مرد. وسیله نقلیه فضایی، با اجزاء مرغوبی ساخته نشده است، سوخت بسیار کمی برای مصرف دارد، چترهای نجات آن هم کار نمی کردند و هیچکس از این موضوع باخبر نبود. فضانورد، ولادیمیر کماروف، نزدیک بود تا با بیشترین سرعت، به زمین برخورد کند و بدن او از این برخورد، له شود. در همان حال که به سمت مرگ خود می رفت، ایالاتمتحده درحال شنیدن پست هایی به زبان ترکی بود که فریادهای خشمگین او را پخش می کرد. فریادهایی که شامل ناسزاگویی به افرادی بود که او را در سفینه ای نامرغوب، قرار داده بودند.
این متن، از کتابی در مورد برنامه فضانوردی است که نام آن، مردستاره ای (Starman)، نوشته ی جیمی دوران (Jamie Doran) و پیرس بیزونی (Piers Bizony) است. کرالویچ می گوید که نویسنده ها شواهد جدیدی از طریق کارمند داخلی KGB (اداره اطلاعات و امنیت اتحاد جماهیر شوروی سابق)، ونیامین روسایف (Venyamin Russayev)، پیدا کرده اند که ادعا دارد گاگارین، قبل از پرواز دوستش، متوجه شده بود که وسیله ای که کماروف با آن پرواز می کند، در دست تعمیر است. گاگارین یادداشتی 10 صفحه ای نوشت و به مقامات شوروی اصرار کرد تا پرواز را متوقف کنند، اما بنا بر اظهارات، هر فردی که این نوشته را دیده بود یا ناپدید شد و یا فوت کرد. اما حقیقتاً چه اتفاقی رخ داد؟
فاجعه
کرالویچ در پست اصلی خود نوشته بود:
گاگارین متنی 10 صفحه ای نوشته بود و به بهترین دوستش در کاگب، ونیامین روسایف، داد. اما هیچکس جرات نکرد آن را به بالای زنجیره فرمان ها بفرستد. هرکس که آن نوشته را دید، از جمله راسایف، یا تنزل مقام یافتند یا اخراج شدند و یا به سیبری فرستاده شدند. هنگامی که کمتر از 1 ماه به پرتاب سفینه مانده بود کماروف متوجه شد که تعویقی انجام نمی شود. وی با راسایف، که حالا مامور تنزل مقام یافته کاگب بود، ملاقات کرد و گفت: "من از این سفر باز نخواهم گشت."
روسایف پرسید: "پس چرا سفر را رد نمی کنی؟" طبق اظهارات نویسندگان، کماروف پاسخ داده است که: "اگر من این پرواز را انجام ندهم، آن ها خلبانی جایگزین می فرستند." این جایگزین، یوری گاگارین بود. ولادیمیر کماروف نمی توانست چنین کاری با دوست خود انجام بدهد. این کتاب، گفته کماروف را نقل می کند: "این جایگزین یوری است و او به جای من، خواهد مرد. ما باید مراقب او باشیم." و سپس شروع به گریه کرد.
در روز پرتاب سفینه، 23 آپریل 1967، روزنامه نگاری روسی به نام یاروسلاف گولووانف (Yaroslav Golovanov)، گزارش داد که گاگارین در منطقه پرتاب حضور داشته و درخواست می کرد تا به او، لباس فضانوردی بپوشانند، گرچه هیچکس از او انتظار نداشت تا پرواز کند. گولووانف این رفتار را "هوسی ناگهانی" نامید، گرچه بعد از آن، عده ای از ناظرین گمان کردند که گاگارین قصد دارد به زور وارد پرواز شود، تا دوست خود را نجات دهد. سایوز (Soyuz)، زمین را به همراه کماروف که سوار آن بود، ترک کرد.
هنگامی که سیوز شروع به چرخش به دور زمین کرد، خرابی ها نمایان شدند. آنتن ها به درستی باز نمی شد. توان در مرز خطر و جهت یابی دشوار بود. پرتاب روز بعد، باید لغو می شد. بدتر از آن، شانس ایمن بازگشتن کماروف به زمین، به سرعت کاهش می یافت.
در تمام مدت، سازمان جاسوسی ایالات متحده، در حال جاسوسی بود. آژانس امنیت ملی مرکزی در یک پایگاه نیروی هوایی نزدیک به استانبول داشت. گزارشهای قبلی حاکی از آن بود که جاسوسان ایالات متحده می دانستند مشکلی در کار است، اما نمی توانستند آن را به زبان بیاورند. در این نوشته، تحلیلگر NSA که در کتابی با عنوان پری فلوک (Perry Fellwock) شناخته شده است، توصیف می کند که صدای کماروف را می شنیده که به مقامات کنترل زمینی می گوید "می داند که قرار است بمیرد." فلوک توضیح می داد که چگونه نخست وزیر شوروی، الکسی کسیجین، از طریق تماسی تصویری به او گفت که یک قهرمان است. همسر کماروف هم، در این مکالمه حضور داشت تا در مورد توضیح به کودکانشان صحبت کنند.
هنگامی که کپسول، فرود خود را شروع کرد و چترهای نجات باز نشدند، کتاب توصیف می کند که سازمان جاسوسی آمریکا، "فریادهای خشمگین کماروف را، در حین سقوط به سمت مرگش، می شنیده است."
دوران و بیرونی در مردستاره ای، می گویند که گاگارین، چندین بار بعد از فوت کماروف، با فردی که در کاگب می شناخت (روسایف)، ملاقات کرد.
یک لحظه گاگارین گفت: "من باید فرد اصلی، برشنف (Brezhnev)، را ملاقات کنم." او از این که نتوانسته بود برشنف را متقاعد به لغو پرتاب کماروف کند، عمیقاً اندوهگین بود.
اندکی پیش از رفتن گاگارین، شدت خشم او نمایان شد. روسایف ادامه صحبت های گاگارین را اینگونه بیان کرد: "من هر طور شده به او (برشنف) دست پیدا خواهم کرد و اگر متوجه شوم او از این وضعیت مطلع بوده و با وجود آن اجازه داده همه چیز ادامه پیدا کند، آنگاه دقیقاً میدانم چه کاری انجام می دهم. "روسایف ادامه داد: "دقیقاً نمی دانم یوری چه چیزی در ذهن داشت. شاید مشتی محکم به صورت برشنف." روسایف به گاگارین هشدار داد تا هنگامی که پای برشنف در میان است، محتاطانه رفتار کند. "من به او گفتم قبل از هرکاری با من صحبت کن، به تو هشدار می دهم، بسیار مراقب باش."
جنجال
کرالویچ که اولین بار داستان کتاب دوران و بیرونی را در وبسایت NPR نوشت، می گوید که او از آن هنگام متوجه شده که نویسندگان ممکن است با راسایف ملاقات نکرده باشند. راسایف همان فردی است که ظاهراً برای آنها داستانی تکان دهنده از تلاش گاگارین برای نجات جان کماروف، گفته بود. قطعاً نسخه ای از داستان که مامور کاگب ادعا کرده بود در تضاد با نسخه های رسمی روسیه است، اما با دیگر نوشته هایی با اهداف تاریخی هم در تضاد است.
مورخ فضایی دانشگاه فوردهام، آصف صدیقی (Asif Siddiqi)، اظهار داشت که بسیاری از حقایق ادعا شده، که در مردستاره ای ثبت شده است، افشاء و خنثی شده و در پاسخ به پست کرالویچ نوشت:
- لئونید برشنف، "تصمیم نداشت ملاقات جذابی در میان فضا داشته باشد." برنامهریزی برای این ماموریت، مربوط به سال 1965 است و توسط مهندسین فرموله شده بود. این موضوع هیچ ربطی به برشنف نداشت.
- هیچگاه برنامهای برای واداشتن کماروف به جابهجایی از سفینه ای، به سفینه دیگر وجود نداشت. این حقیقت ندارد.
- یاروسلاف گلووانف (خبرنگار پراودا)، که ظاهراً برخی از این اطلاعات از جانب او بود، هیچ گاه ننوشت: "گاگارین تقاضا داشته تا به او لباس فضانوردی بپوشانند،" تا او این پرواز را انجام دهد. گمان می کنم اگر گلووانف (که در سال 2003 فوت کرده است) بداند چنین نقل قولی از او شده، در گور خود خواهد لرزید.
- کماروف هیچگاه به مرکز کنترل زمینی نگفت که: "می داند قرار است بمیرد." در حقیقت، هنگامی که در چرخش بود، شانس خوبی برای زنده بازگشتن به خانه را داشت. در ضمن، در سال 1967، هنوز تماس تصویری وجود نداشت. همچنین، کسیجین هیچ ارتباطی با این ماموریت فضایی نداشته و هیچگاه با کماروف صحبت نکرده است.
او اشاره ای به سوالی که در یادداشت 10صفحه ای گاگارین مطرح شده نمی کند، اما به وضوح اظهار داشت که حقایقی که در مورد مرگ کماروف در بوق و کرنا کرده اند، مشکوک است.
مورخ فضایی دیگری به نام رابرت پیرلمن (Robert Pearlman)، اظهار داشت که روسیانف هم، مخبر مشکوکی به نظر می آید. او در رازهای کوچک زندگی (Life's Little Mysteris)، می گوید:
تمام اطلاعات جدید، از این مامور سابق کاگب و "دوست" گاگارین، که قبلاً ناشناخته بوده، به دست آمده است و هنوز توسط هیچ فردی تائید نشده است. قسمتی از مشکل این است که ما نمی دانیم این شخص، تا چه اندازه قابل اعتماد است و منابع او چقدر موثق هستند. هیچکس تا به امروز از او چیزی نشنیده است و درحالی که نباید این موضوع به صورت خودکار، او را به عنوان منبعی برای مورخین رد کند، اما به هرحال، نیازمند این است که نویسندگان، گذشته او را بررسی کنند و با خوانندگان به اشتراک بگذارند.
پس در حقیقت چه اتفاقی افتاد؟ آیا تنها به دلیل اینکه مقامات اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی قصد داشتند برای جشن 50 سالگی حکومت کمونیستی، برنامه فوق العاده ای داشته باشند، برنامه ای از پیش تعیین شده برای فرستادن کماروف به سوی مرگ به راه انداخته شد؟ اگر چنین باشد، نظریهپردازان توطئه، بسیار شاد خواهند شد، به خصوص اینکه برای سال های زیادی، تردیدهایی در مورد سقوط هواپیمای گاگارین در سال 1969 مطرح بود، که دو سال بعد از فوت کماروف اتفاق افتاد.
ممکن است هیچگاه ندانیم چه اتفاقی افتاده بود، اما این موضوع، از قهرمان بودن کماروف نمی کاهد.