بهترین و بدترین لحظات شخصیت های سریال بازی تاج و تخت

رسانه کلیک – در این مطلب به توصیف بهترین و غم‌انگیزترین لحظات شخصیت های سریال بازی تاج و تخت می‌پردازیم که بی‌تردید احساسات ما را نیز برانگیخته‌اند.

بهترین و بدترین لحظات شخصیت های سریال بازی تاج و تخت

سریال بازی تاج و تخت یکی از بهترین سریال‌های درام- فانتزی طی چند سال اخیر است که با اینکه چندین ماه از پخش فصل آخر آن می‌گذرد، اما اخبار و حواشی مربوط به آن هنوز سراسر اینترنت را پر کرده است.

علاوه بر ایده اصلی و خط داستانی جذاب و مهیج، هر یک از کاراکترها نیز به سبب طرز فکر و باورهایی که تا آخرین لحظه به آن پایبند بودند، توانستند نقش بزرگی در موفقیت سریال داشته باشند و قلب بینندگان را تسخیر کنند. در ادامه بهترین و غم‌انگیزترین لحظاتی می‌پردازیم که هر یک از شخصیت های داستان محکوم به از سر گذراندن آن بودند.

10. تیان گریجوی

 سریال بازی تاج و تخت تیان گریجوی پس از خیانت به خاندان استارک در فصل دوم، به یکی از منفورترین کاراکترها تبدیل شد. اما فصل هفتم هنگامی که با جان اسنو روبه‌رو شد به اشتباهاتش پی برد و از او طلب بخشش کرد. در عوض جان نیز عذرخواهی تیان را پذیرفت و به او گفت همواره عضوی از خانواده استارک بوده است.

حرف‌های جان همان چیزهایی بود که تیان همیشه دلش می‌خواست بشنود. اما بدترین اتفاق نیز درست در همین لحظه رخ داد. یعنی هنگامی که تیان متوجه شد تمام طول عمر بین خاندان استارک و خانواده خودش گیر افتاده بوده و در حقیقت ند استارک حق پدری بر گردن او داشته است.

9. جورا مورمونت در سریال بازی تاج و تخت

جورا مورمونت یکی از بداقبال‌ترین کاراکترهای بازی تاج و تخت است. اما ملاقات او با ساموئل تارلی، آن هم درست بعد از ابتلا به بیماری گری اسکیل، بدون شک یکی از بهترین لحظات او در سریال است. مراحل درمان جورا هر چند دردآور، اما با موفقیت همراه بود و باعث شد او به خواسته قلبی خود یعنی خدمت به دنریس تارگاریان نزدیک شود.

مورمونت پیش از تبدیل شدن به یکی از وفادارترین پیروان دنریس، جاسوس پادشاه رابرت بود. هنگامی که دنریس از این موضوع باخبر شد، او را با عصبانیت از قلمروی خود طرد کرد. این مجازات حکم مرگ را برای مورمونت داشت.

8. برن استارک

برن استارک یکی دیگر از شخصیت‌هایی است که از همان کودکی مصیبت بر سرش فرود آمد. بهترین لحظات برن همان دورانی بود که با خیال آسوده از دیوارهای وینترفل بالا می‌رفت و ورود خاندان پادشاهی به شهر را تماشا می‌کرد.

برن بیش از هر شخص دیگری به هودور وابسته بود. حتی هنگامی که ارتش پادشاه شب داشت به آن‌ها نزدیک می‌شد، برن به ذهن هودور نفوذ کرد تا جلوی حمله دشمنان را بگیرد. برن در یکی از سفرهای معنوی خود متوجه شد مسبب اصلی شرایط اسفبار هودور از همان کودکی بوده و این او را بیش از هر زمان دیگری ناراحت کرد.

7. سانسا استارک

 سریال بازی تاج و تخت سانسا و جان در وینترفل رابطه نزدیکی با یکدیگر نداشتند. اما جدایی ناگهانی آن‌ها همه چیز را تغییر داد. سانسا پس از تحمل سختی‌های بسیار، هنگامی که در کسل بلک با جان ملاقات کرد، جان دوباره‌ای گرفت و عزم خود را برای قدم برداشتن در راه درست جزم کرد.

سانسا در ابتدای سریال دخترکی ساده‌لوح بود که کورکورانه شیفته و دلباخته پسر بدطینت پادشاه یعنی جافری شد. در عوض جافری ترتیبی داد تا سر پدر سانسا در ملأ عام و جلوی چشمان دخترش از بدن جدا شود.

6. آریا استارک در سریال بازی تاج و تخت

آریا استارک از همان کودکی قصد داشت به یک جنگجوی واقعی تبدیل شود. با اینکه خانواده ایده‌های بلندپروازانه او را به سخره می‌گرفتند، اما جان آریا را باور کرد و یک شمشیر کوچک به نام نیدل را به او هدیه داد. این بهترین لحظه برای آریا در سریال تاج و تخت بود.

او بلافاصله پس از دریافت نیدل وارد دنیای پلید بیرون شد. آریا مشتاقانه منتظر بود با مادر و برادر بزرگ‌ترش دیدار کند اما در عوض شاهد سلاخی شدن آن‌ها در عروسی خونین بود.

5. سرسی لنیستر

سرسی لنیستر یکی از ظالم‌ترین کاراکترهای بازی تاج و تخت است. برای همین شادترین لحظه او با مرگ عده کثیری از مردم گره خورده است. سرسی پس از به آتش کشیدن معبد بیلر، در حالی که لبخند رضایت روی لب داشت، تکیه بر تخت پادشاهی زد و خود را به عنوان ملکه جدید به مردم معرفی کرد.

او در اغلب قسمت‌های سریال کاملا کنترل اوضاع را در دست داشت و موفق شد خود را به عنوان یک زن قدرتمند به دیگران ثابت کند. بنابراین هنگامی که مجبور شد در کوچه‌های کینگز لندینگ، مقابل عوام مردم با شرمساری راه برود، حقارت شدیدی را احساس کرد.

4. جیمی لنیستر در سریال بازی تاج و تخت

جیمی در تمامی فصول سریال علاقه فراوانی به سرسی داشت.حتی دوری چندساله نیز نتوانست احساسات او را تغییر دهد. برای همین هنگام بازگشت به کینگز لندینگ و ملاقات با سرسی، شور و شعف سراسر وجود او را فرا گرفت.

سرسی ابتدا به جیمی قول می‌دهد تا سپاهیانش را به جنگ با پادشاه شب بفرستد اما سپس از تصمیم خود باز می‌گردد. جیمی که حال از سرسی ناامید شده، با قلبی شکسته روانه جنگ می‌شود.

3. تیریون لنیستر

 سریال بازی تاج و تخت تیریون لنیستر در تمام طول عمر آرزو داشت خانواده‌اش با او به عنوان یک شخص لایق و قابل احترام برخورد کنند. اما تنها کسی که از او تقدیر به عمل آورد، دنریس تارگاریان بود. تیریون از آن به بعد به عنوان مشاور و دست راست ملکه در محافل حاضر می‌شد.

یکی از کسانی که در کینگز لندینگ مورد توجه و علاقه تیریون قرار گرفت، زنی به نام شی بود. شی به ظاهر دوستدار تیریون بود اما در دادگاه قتل جافری علیه او رای داد و احساساتش را پایمال کرد.

2. دنریس تارگاریان

دنریس در ابتدای سریال به عنوان یک برده به دست دوتراکی ها افتاد. بنابراین هنگامی که نیروی لازم برای رهبری یک ارتش را به دست آورد، به اقصی نقاط قلمرو رفت تا بردگان را آزاد کند. دنریس از جانب اهالی یونکای به «میسا» یعنی مادر شهرت یافت و این بهترین لحظه برای او بود.

دنریس با اینکه از روی اجبار به همسری کارل دروگو در آمد اما بعدا علاقه شدیدی نسبت به او پیدا کرد؛ تا جایی که پس از مرگ او تمام توانش را به کار گرفت تا با جادوی سیاه او را به زندگی بازگرداند و در این راه فرزند خود را نیز از دست داد.

1. جان اسنو در سریال بازی تاج و تخت

 سریال بازی تاج و تخت جان اسنو در آن سوی دیوار با دختری به نام ایگریت ملاقات کرده و شیفته و دلباخته او می‌شود. ایگریت که رفتار خصمانه‌ای با جان و دوستانش دارد، کم‌کم به ابراز علاقه او پاسخ مثبت داده و لحظاتی هر چند کوتاه را با خوشی کنار او می‌گذراند.

جان پس از مرگ ایگریت، عاشق دنریس تارگاریان می‌شود. اما گویی این رابطه نیز محکوم به ناکامی است. در قسمت‌های پایانی فصل آخر می‌بینیم که جان برای صلاح مردم خنجری را در بدن دنریس فرو کرده و لحظه مرگ او را با اندوه فراوان به تماشا می‌نشیند.

ارسال نظر