نقد و بررسی فیلم Bird Box

رسانه کلیک – فیلم برد باکس، جدیدترین تلاش سینما برای نشان دادن یک آخرالزمان دیگر است. فیلم دارای همان مولفه‌های همیشگی این گونه فیلم‌هاست که شامل جهانی نابود شده، افرادی که در محیط‌هایی خالی از سکنه برای بقا می‌جنگند و در نهایت تلاش برای زنده ماندن و یافتن روزنه‌ای از امید برای فردایی شاید روشن‌تر.

نقد و بررسی فیلم Bird Box

در جهان رو به نابودی فیلم برد باکس، اما یک چالش جدی علاوه بر بقا وجود دارد و آن، این است که اگر می‌خواهید زنده بمانید، با چشمان‌تان، نگاه نکنید. چالشی که چندی قبل در فیلم سینمایی A Quiet Place به کارگردانی جان کراسینسکی، شاهدش بودیم. در آن فیلم اگر حرف می‌زدید، می‌مردید. برد باکس، داستان مادر و انسانی‌ست که با یافتن کوچک‌ترین روشنایی و کورسوی امید، راه خود را از دل تاریکی‌ها پیدا می‌کند و هرگز ناامید نمی‌شود؛ در تاریک‌ترین لحظات، عشق و روشنایی را در می‌یابد. فیلم نشان می‌دهد در موقعیت‌هایی این‌چنینی که اکثر انسان‌ها، خودخواه می‌شوند و انسانیت را از یاد می‌برند، هستند کسانی که باطن زیبایی دارند و برای دیگران از خود گذشتگی می‌کنند، هرچند کم یابند‌.

ای کاش بیشترین تمرکز فیلم بر روی سکانس‌های رودخانه قرار می‌داشت

داستان فیلم برد باکس بر اساس رمانی به همین نام نوشته‌ی جاش مالرمن، روایت می‌شود و دو خط زمانی مختلف را به ‌موازات هم تعریف می‌کند. از طرفی گذشته را به نمایش می‌گذارد که ویروسی در سراسر جهان پخش شده است که هر کسی به آن مبتلا شود، دچار توهماتی می‌شود که خودش را به نحوی، درجا می‌کشد. زن حامله‌ای به اسم مالوری (ساندرا بولاک) به خانه‌ای پناه می‌برد که انسان‌هایی توانسته‌اند خود را نجات دهند و در آن‌جا، گرد هم آمده‌اند که شامل یک ارتشی به اسم تام (تروانت رودز)، یک آدم بدبین به اسم داگلاس (جان مالکوویچ) و چند آدم دیگر که هر کس به گونه‌ای، جان سالم به در برده و به این خانه پناه آورده است. از طرف دیگر داستان، زمان حال را می‌بینیم که مالوری باید خودش و دو کودک را بعد از دو روز پارو زدن، به مکانی امن در آن سوی رودخانه برساند و تنها وسیله‌های نجاتش، یک قایق، چشم بند، چند پتو و کمی آذوقه است.

سکانس رفتن به سوی سوپرمارکت، بسیار پر تعلیق و نفس‌گیر از کار در آمده است

برد باکس، مبنای اصلی‌اش را بر روی لحظات و سکانس‌های دلهره آور گذاشته است و داستان قابل اتکا و پیچیده‌ای ندارد

برد باکس، مبنای اصلی‌اش را بر روی لحظات و سکانس‌های دلهره آور گذاشته است و داستان قابل اتکا و پیچیده‌ای ندارد. اجرای این سکانس‌های پر تعلیق و ساختن دنیایی برآشفته و پریشان، بدون تردید بدون فیلم‌ برداری درخشان سالوادور توتینو که فیلم‌های معروفی مثل اورست، مرد سیندرلایی و رمز داوینچی را در کارنامه دارد، هرگز میسر نمی‌شد. وقتی داستان پر حجمی نداریم، این فرصت برای مدیر فیلم برداری درجه یک فراهم می‌شود تا با دوربین متحرکش به گوشه و کنار کادر، سرک بکشد. این سبک فیلم برداری و دوربین سیال توتینو است که فیلم را تا آخرین لحظه زنده نگه می‌دارد و به آن، ریتم می‌بخشد. جزئیات صحنه‌ها به دقت طراحی شده‌اند اما به هیچ وجه، مصنوعی به نظر نمی‌رسند؛ صحنه‌هایی که با آرامش نسبی شروع می‌شوند و ناگهان در میانه‌ی کادر، عنصری این آرامش درون کادر را بهم می‌ریزد. فقط کافی‌ست نگاه کنیم به اکثر لحظاتی که مالوری بر روی قایق همراه با دو کودک، برای بقا مبارزه می‌کنند و هر لحظه، یک خطر طبیعی یا انسانی، تهدیدشان می‌کند. فرم در این فیلم به درون مایه، غنا و عمق بخشیده است. یکی دیگر از نکاتی که به فیلم برتری داده، دوری کردن از اکشن شدن بیش از حد است و رویکردی که فیلم در اتخاد واقع گرایانه بودن دارد، بسیار به فیلم کمک کرده است. در برد باکس، خبری از زامبی‌ها و حملات بیگانه‌ها نیست و برعکس بیشتر فیلم‌های آپوکالیستی، شات گان و گلوله حرف اول را نمی‌زند و یک چشم بند ساده، بهترین اسلحه‌‌ی قهرمان فیلم است.

از بازی معرکه‌ی ساندرا بولاک که از لحاظ فیزیکی دشوار بوده، نباید غافل شویم و به آن اشاره نکنیم و برد باکس بدون حضور او، معلوم نبود که چه از آب در می‌آمد. بولاک نقش مادری که تصمیم گرفته به جای تسلیم شدن، زنده بماند و ذره ذره تلاش و انرژی‌اش را صرف محافظت از کودکان کند، بازی بسیار پخته‌ای را ایفا می‌کند. بازیگران مکمل، نقش‌های کم رنگی دارند و به قول معروف، بار تمام فیلم یک تنه بر روی دوش بولاک بوده است.

بهترین سلاح قهرمان فیلم، فقط یک چشم‌بند ساده است

مخاطب هر لحظه منتظر است که متوجه این نکته شود به چه دلیل، زندگی بشر رو به نابودی کشیده شده است

اما می‌خواهم بگویم که چرا با وجود این نکات مثبتی که ذکر کردم، برد باکس فیلم متوسطی باقی می‌ماند و تبدیل به فیلم ماندگاری نخواهد شد. به اکثر فیلم‌های جریان ساز آخرالزمانی مثل بلید رانر (ریدلی اسکات)، فرزندان بشر (آلفونسو کوارون)، بیست و هشت روز بعد (دنی بویل)، جنگ دنیاها (استیون اسپیلبرگ)، جاده (جان هیلکات) که نگاه کنیم، دو نکته باعث ماندگاری آن‌ها شده است، یکی داستان سرایی قوی و باور پذیر و دیگری سبک و ظاهر بصری فوق العاده‌ی آن‌ها. فیلم برد باکس و خانوم سوزان بیر (به عنوان کارگردان اثر) در بخش دوم یعنی سبک و ظاهر بصری، بسیار خوب کار کرده‌اند ولی فیلم از بخش اول یعنی داستان سرایی، ضربه خورده است. اولین مورد اینکه، داستان هیچ توضیحی در مورد ریشه‌ی این ویروس فاجعه بار نمی‌دهد و مخاطب هر لحظه منتظر است که متوجه این نکته شود به چه دلیل، زندگی بشر رو به نابودی کشیده شده است. نقطه ضعف بعدی، فلش بک‌های طولانی است. بعضی از بازگشت به گذشته‌ به قدری کش می‌آید که سکانس‌های تنش زای روی قایق و رودخانه، تعلیق‌شان را از دست می‌دهند و ای کاش تمرکز اصلی فیلم بر روی بخش رودخانه بود تا بازگشت به گذشته. روابط بین افراد هم خیلی سرسری، روایت می‌شود و نکته‌ی خاصی را به داستان اضافه نمی‌کند و بدون اغراق، تمامی شخصیت‌های قصه در حد تیپ باقی می‌مانند.

ارسال نظر