سرنوشت فوتبالی ما؛ مزدک، عادل یا محمدحسین!

رسانه کلیک - هر یک از ما مدام در موقعیت‌های تصمیم‌گیری قرار داریم. موقعیتی که در آن اغلب مجبور به انتخاب یکی از گزینه‌ها هستیم. تاریخ نهایتا امکان مشاهده نتیجه تصمیم‌گیری‌مان را به آیندگان خواهد داد؛ هر چند ما شاید در زمان زندگی خود هیچ‌گاه نفهمیم کدام گزینه صحیح بوده است.

سرنوشت فوتبالی ما؛ مزدک، عادل یا محمدحسین!

موقعیت‌هایی پیش روی ما انسان‌های متنوع قرار می‌گیرد و هر یک از ما بر اساس آنچه از جهان می‌فهمیم و بر اساس ویژگی‌ه، تصمیم خود را می‌گیریم. تنوع انتخاب‌های پیش روی ما منجر به تنوع سرنوشت ما خواهد شد.

آن ۳ نفر

شاید از یکسال پیش موقعیتی کم و بیش مشابه پیش روی سه گزارشگر ورزشی ایران قرار گرفت. گزینه‌هایی که هر کدام از این سه انتخاب کردند، متفاوت بود. به همین دلیل تنوع انتخاب بود که ۳ سرنوشت مختلف را برای آنان رقم زد.

انتخاب‌های این ۳ نفر شاید در آینده بتواند به نماد ۳ نوع سرنوشت مختلف تبدیل شود؛ ۳ نوع سرنوشتی که پیش روی هر یک از ما نیز قرار دارد و ما نیز کم و بیش انتخاب‌های مشابهی داشته‌ایم:

  1. سناریوی مزدک میرزایی: چند ماه پیش مهاجرت مزدک میرزایی از ایران آشکار شد؛ وقتی خبر برنامه جدید او در شبکه‌ای ماهواره‌ای منتشر شد. برای مخاطب ایرانی چهره مزدک با کروات، هم آشنا و هم غریب بود. او به دلایل شخصی تصمیم به مهاجرت گرفته بود و حالا داشت در شبکه‌ای ماهواره‌ای به تولید برنامه‌ای شبیه «نود» می‌پرداخت. حضور مجریان تلویزیون ایران در شبکه‌های ماهواره‌ای آن‌سوی خط قرمزهای متداول ایران قرار دارد. سناریوی مزدک سناریو انسان ناامید از تغییر بود که زندگی خودش و خانواده‌اش را برداشته بود و از سرزمین‌اش مهاجرت کرده بود.
  2. سناریوی عادل فردوسی‌پور: ماجرای درگیری عادل با صداوسیما یکی از روایت‌های قابل تعمیم در ایران است. روایتی که در آن سلیقه یک مدیر در تقابل با یک فرد کارآزموده قرار می‌گیرد. فردی که فراتر از مرزهای سازمانی‌اش سرمایه و اعتبار اجتماعی دارد. عادل اما تصمیم می‌گیرد در ایران بماند و با ساخت یک برنامه ویدئویی رکورد بیننده تاریخ برنامه‌های اینترنتی را می‌شکند. او به اتکاء تغییر فناوری و استفاده از ابزارهای نوآورانه می‌تواند همزمان با نمایش اعتراض خود به وضعیت موجود، حرف خود را نیز منتشر کند. او نماد کسی است که هنوز میل و ایمان به امید دارد.
  3. سناریوی محمدحسین میثاقی: میثاقی اما شاگرد و دست‌پرورده عادل بود که پیش‌تر استعداد خود را آشکار شاخته بود. میثاقی جانشین عادل شد؛ تا انتخاب وفادارانه خود را از نهاد تصمیم‌گیری حاکمیتی نشان دهد. او گزینه‌ وفاداری را انتخاب کرد؛ شاید حتی علی‌رغم میل خود.

این ۳ انتخاب، ۳ نوع سرنوشت را برای هر ۳ نفر پیش خواهد برد.

نظریه خروج، اعتراض و وفاداری

هیرشمن (Hirschman) کتابی دارد با نام «خروج‌، اعتراض و وفاداری» (Exit, Voice & Loyalty)؛ در حوزه‌ اقتصاد-سیاسی. کتابی مرجع که در اغلب دانشکده‌های اقتصاد سیاسی هم‌چنان تدریس می‌شود. هیرشمن با مقایسه یک کسب‌وکار با یک حزب سیاسی سعی دارد تا به شباهت‌های رفتاری آنان اشاره کند.

در این مقایسه یک حزب سیاسی همانند یک کسب‌وکار به عرضه‌ کالای خود می‌پردازد و همان‌گونه که مشتری، بنا به مطلوبیت آن کالا هزینه می‌کند، مشتریان یک حزب یعنی رای‌دهندگان نیز بنا به مطلوبیت انتخاب حزب، به پرداخت هزینه که همان رای است اقدام می‌کنند.

هیرشمن این شباهت را ادامه می‌دهد تا نشان دهد ۳ نوع انتخاب پیش روی مشتریان یک کسب‌وکار یا رای‌دهندگان به یک حزب یا منش سیاسی وجود دارد:

  1. خروج: در این وضعیت رای‌دهنده/مشتری از رای‌دادن/خرید یک نماینده/کالا سر باز می‌زند. مزدک میرزایی نماد خروج است. او در برابر نارضایتی از وضع موجود تصمیم به ترک می‌گیرد.
  2. اعتراض: در این وضعیت آن رای‌دهنده/مشتری به اعتراض می‌پردازد. برنامه کلاسیکو شاید بلندترین اعتراض فردوسی‌پور به شرایط بود؛ اعتراضی به مدیریت سلیقه‌ای، اعتراضی به جامعه شمشمادی
  3. وفاداری: در این وضعیت همچنان آن رای‌دهنده/مشتری تصمیم به وفاداری دارد. میثاقی نماد این وفاداری تام و تمام به وضع موجود است.

به اعتقاد هیرشمن اما اصلی‌ترین پرسش در خصوص دینامیسم میان این ۳ گونه انتخاب است! آیا در آینده معترض به یک خروجی بدل می‌شود یا یک وفادار؟ همان‌طور که آیا وفادار در آینده معترض یا خروجی می‌شود؟

نتیجه‌گیری شخصی

به نظر می‌رسد ما انسان‌ها مدام در برابر انتخاب این گزینه‌ها هستیم و مدام با نمادسازی انتخاب‌های دیگران سعی داریم تا سرنوشت خود را در انتخاب‌های آن‌ها بازسازی کنیم. اگرچه سرنوشت هر ۳ می‌تواند متفاوت باشد؛ اما انسان‌ها با هر سرنوشتی که این ۳ بیابند و با اتکاء به شبیه‌سازی آن و تعمیم آن سه نفر به خود، تصمیم خود را تغییر می‌دهند. اگر عادل موفق نشود، در حقیقت به جامعه‌ای گفته شده است که راهبرد «اعتراض» بی‌فایده است و باید فقط «خروج» کرد! اگر این نتیجه غیرشخصی بود و رو به حاکمیت داشت، با صدای بلندتر می‌گفتم باید از فردوسی‌پور چنان حمایت کنید تا سایرین هم از راهبرد خروج به سمت راهبرد اعتراض حرکت کنند!

اما دومین نتیجه برمی‌گردد به امکان‌های جدیدی که فناوری برای ما می‌سازد. به قول شومپیتر، نوآوری از «تخریب خلاق» آغاز می‌شود. فردوسی‌پور از امکان جدید فضای مجازی بهره برد؛ از امکان دسترسی گسترده ایران امروز به اینترنت. اعتراض نوگرایانه باید متکی به نوآوری باشد؛ چرا که راه‌های سنتی در انحصار بازیگرانی است که تنها وفاداری می‌طلبند!

ارسال نظر