بررسی فیلم Sisters Brothers
رسانه کلیک - فیلم Brothers Sisters ساختهی کارگردان محبوب فرانسوی، ژاک اودیار است که میتوان در آن نقش آفرینی بازیگرانی مانند خواکین فینیکس و جان ریلی را در آن مشاهده کرد. آیا این اثر سینمایی توانسته تبدیل به محصولی سرگرمکننده و مغزدار با توجه به کادر اجراییاش شود؟
ژاک اودیار، فیلم ساز محبوب جشنوارههاست، به خصوص از نوع روشنفکریاش. اودیار را با فیلمهای کم بودجه و مستقلش به یاد میآوریم. این کارگردان فرانسوی محبوبیت بسیاری در کشورش دارد و رسانههای فرانسه او را برترین کارگردان حال حاضر این کشور، معرفی میکنند. کارگردانی که انواع و اقسام جایزههای معتبر سینمایی را به دست آورده و برجسته ترین آنها، نخل طلای جشنواره کن ۲۰۱۵ برای فیلم دیپان و جایزهی سزار بهترین کارگردانی برای فیلم یک پیامبر، است. اودیار در اکثر فیلمهایش، قصهی آدمهای جدا افتادهای از جمع که دست تقدیر و سرنوست، آنها را به گوشهای رانده است را تعریف میکند.
ژاک اودیار، این بار در تجربهای بین المللی و با بازیگران آمریکایی، به سراغ رمانی وسترن با مایههای کمدی سیاه یعنی "برادران سیسترز"، نوشتهی پاتریک دوویت رفته است که در سال ۲۰۱۱ بسیار مورد توجه قرار گرفت. امتیاز ساخت فیلم بر مبنای کتاب را جان سی ریلی از ناشر خرید و توماس بیدیگین به همراه خود اودیار، این رمان را به فیلمنامه تبدیل کردند. رمانی که توسط پیمان خاکسار و انتشارات بهنگار به فارسی، ترجمه شده است. انتخاب ژاک اودیار برای کارگردانی این پروژه، در نگاه اول بسیار عجیب و غیر منتظره بود.
نخستین نمایش فیلم در هفتاد و پنجمین دورهی جشنواره ونیز بودداستان فیلم که بسیار به رمان، وفادار بوده در مورد دو برادر جایزه بگیر در حدود سال ۱۸۵۱ است. دو برادر با اخلاقیات و رفتارهای متفاوت نسبت به هم به نامهای چارلی سیسترز (خواکین فینیکس) و ایلای سیسترز (جان سی ریلی) که توسط شخصی به اسم کامادور، اجیر میشوند تا یک شیمی دان را پیدا کنند. چارلی یک کابوی بی کلهی بی رحم و خشن است که بدون درنگ و برای پول، آدم میکشد، به قدری بی احساس است که کشتن یک خرس برایش مثل کشتن یک سوسک، راحت است. ایلای اما منطقیتر و سادهتر است، با وجود اینکه برادر بزرگتر است اما زیر سایهی چارلی قرار دارد، چارلی است که نقش رئیس را دارد و امر و نهی میکند.
از طرف دیگر داستان، زوجی داریم به اسم جان موریس (جک جلینهال) و یک شیمی دان به اسم هرمن وارم (ریز احمد) که یک فرمول شیمیایی در ذهنش دارد که میتواند محل کشف طلا را، مشخص کند. برادران سیسترز در پی این فرمول و این دو فرد هستند. تعقیب و گریزهای این دو زوج، اکثر داستان فیلم را به خود اختصاص میدهد و پرورش شخصیت این چهار کاراکتر اصلی در همین دقایق، رخ میدهد.
رفتارها و ویژگیهای متضاد برادران سیسترز، به خوبی پرداخت شده استتمرکز فیلم، بیشتر روی شخصیتها و دیالوگهاست تا صحنههای وسترن آشنای ژانر و شلیکها و نبردهایی که ما از یک فیلم وسترن انتظار داریم
تمرکز فیلم، بیشتر روی شخصیتها و دیالوگهاست تا صحنههای وسترن آشنای ژانر و شلیکها و نبردهایی که ما از یک فیلم وسترن انتظار داریم. ریتم فیلم به تندی فیلمهای کلاسیک وسترن، نیست و اتفاقات با حوصله، گفته میشود. به این دلیل که فیلمنامه، تمام تمرکزش را روی شخصیت پردازی گذاشته است و نه روی داستان سرایی، حال میخواهیم به صورت مجزا به رابطههای دو نفره بپردازیم و این دو زوج را بررسی کنیم. نخست، پرورش رابطهی زوج موریس و وارم که بسیار کلیشهای و روی یک خط صاف پیش میرود و بیشترین لطمه از جانب همین دو کاراکتر، به فیلم وارد میشود. وارم برای موریس سخنرانی میکند که میخواهد یک آرمان شهر خالی از ظلم و ستم بسازد و موریس، خیلی ناگهانی تغییر عقیده میدهد و حرفهای وارم رویش تاثیر میگذارد تا با او همراه شود، این چرخش شخصیت به صورت ناگهانی و بدون مقدمه چینیهای اولیه، اصلا قابل پذیرش نیست. دیالوگهایی که باهم رد و بدل میکنند بسیار ساده هستند و به جای اینکه درام و داستان را پیش ببرند، مدام در حال درجا زدن هستند و اطلاعات زیادی گفته نمیشود تا داستان پر شاخ و برگ شود. وقتی فیلمی از ژاک اودیار را به تماشا نشستهایم، انتظار نداریم که کاراکترها، تک بعدی و خالی از پیچیدگی و کشمکش باشند. در کل، رابطهی این زوج با وجود زمان طولانیای که به آنها اختصاص داده شده، راضی کننده نیست و هنگامی که آتش سوزی نهایی اتفاق میافتد، زنده بودن یا مرگ این دو، برایمان اهمیتی پیدا نمیکند. جک جلینهال و ریز احمد با توجه به ضعیف بودن نقششان در فیلمنامه، فرصتی برای خود نمایی در هیچ کدام از سکانسها، پیدا نکردند اما در حد بضاعت، بازی استانداردی را ارائه دادهاند.
با وجود نماها و تم وسترن، با یک ضد وسترن روبهرو هستیماما برسیم به دومین زوج و رابطهی اصلی فیلم یعنی دو برادر سیسترز که از لحاظ روحیات و صفات، تفاوتهای زیادی باهم دارند. چارلی یک دائم الخمر است که سرش درد میکند برای دردسر. در یکی از لحظههای مهم فیلم، ایلای به او میگوید که به قدر کافی پول دارند و بهتر است دست از جنایت بردارند و ادامهی زندگیشان را در آسایش سپری کنند، ولی چارلی به سختی جلوی وی میایستد؛ پول تنها چیزی نیست که چارلی را راضی کند، این خون است که او را، خشنود میسازد. چارلی میگوید، خونی که از پدر دیوانهشان در رگهایش جاری است، یک هدیهی خدادیست. چارلی یک شعار مسخره دارد : بکش تا پولدار باشی. از طرف دیگر ایلای را داریم، با این وجود که از قتل و خون ریزی، متنفر است اما به اجبار از دستورات برادرش، پیروی میکند و تن به خواستههایش میدهد. ایلای از یه سمت، به عنوان برادر بزرگتر، وظیفهی خودش میداند تا از چارلی محافظت کند (در طول فیلم یکی دوبار جانش را نجات میدهد) و از سمتی دیگر به چارلی وابسته است و بدون قدرت او، نمیتواند برای خودش، یک زندگی جدید بسازد. ایلای بعد از شوکی که چارلی به پدرشان وارد کرده، در همان دوران نوجوانی باقی مانده و بالغ نشده است. پیوند رابطهی برادران سیسترز به خوبی، پرداخت شده است.
جک جلینهال با وجود ضعیف بودن نقشش در فیلمنامه، توانسته بازی استانداردی را ارائه کندبا پایان بندی فیلم مشکل دارم و نمیتوانم آن را بپذیرم. در الگوی سفر قهرمان، قهرمان داستان قرار است در پردهی سوم و انتهایی به جهان بینی و درک تازهای از خود یا محیط اطرافش برسد. در سکانس پایانی فیلم، دو شخصیت اصلی، نزد مادر باز میگردند تا قصه با ته مایههایی از امید تمام شود اما خیلی تحمیلیست و نمیتوانم که این پایان زورکی را درک کنم. این پایان خوش، هیچ سنخیتی با داستانی که در طول دو ساعت شاهدش بودیم، ندارد و نتیجهی آن، منطقی به نظر نمیرسد. به راستی اگر آن نقص عضو برای چارلی اتفاق نمیافتاد، آیا او باز هم یاد مادرش میکرد و باز میگشت یا همچنان دست به قتلهای زنجیرهای میزد؟
بهترین نقش آفرینی، متعلق به جان ریلی است نه خواکین فینیکس. در سکانسهایی که این دو نفر، مدام در حال سر و کله زدن با هم هستند و بعضا لحظات کمدی باهم دارند، جان ریلی است که سوار بر صحنه میباشد و فیلم را لذت بخش میکند. از ساختار بصری فیلم هم نباید غافل شویم و فیلمبرداری بنویت دیبی بسیار دیدنیست و مشخص است که با چه وسواسی، تصاویر را ضبط کرده است.